الشن

سلام  بعد تقریبا دوسال بار دیگه برگشتم به وبلاگ پسر گلم الشن جان  الشن جان تقریبا یکماهه که پنجسالگیش رو تموم کرده.ورفته تو شش سال .امسال از اول آبانماه به یمن اومدن یه فرشته کوچولو به اسم نهال خانم تو زندگیمون نشستیم خونه . الشن هم الان بعد چند مدت اذیت شدن تو مهدها امسال با مادر و آبجی جونش نشسته خونه و استراحت میکنه قربونش برم. منم الان نصف شبی فرصت کردم این وبلاگ  رو بروز کنم . تو این دوسال گذشته که الشن رو میبردم مهد اونقدر اذیت میشدیم که بعضی وقتها اشکم در میومد . حالا نمیخوام دیگه فعلا اون خاطرات برام یاداوری بشه . بهتره از این فرصتی که پیش اومده نهایت لذت رو همراه با دسته گلهای خودم ببریم. ...

پسر گلم الشن جان الان دیگه برای خودش مردی شده آخه الان دقیقا یک ماهه که داره میره مهد کودک . اولش کمی اذیت میکرد ولی الان خیلی خوب شده و به قول خودش خانوم معلمها رو خیلی دوست داره . خیلی وقت بود که مطلب و عکس جدیدی تو وبلاگش نگذاشته بودم ولی الان چند تا عکس از تابستون براش می ذارم.   سفرمان به آینالی   افطاری تو کارخانه ارس خودرو       بازی در پارک شهر جلفا در یک روز طوفانی       ساحل رود ارس (جاده نوجه مهر)     ...

روزهای بهار ٩٢                   ...

عکسهای بهاری     ...

جشن تولد   ...

  الشن عزیزم تولدت مبارک     ...

بالاخره آقا الشن هم مشهدی شد . درست یک هفته قبل از ماه محرم قسمت شد که با خانواده بریم مشهد. سفرمون یک هفته طول کشید ، و با اینکه سفر با آقا الشن خیلی سخت بود ولی یک سفر بیاد موندنی برامون شد. توی این عکس آقا الشن ژست نگرفته که ازش عکس بگیریم ،بلکه داره با یک لبخند سرمون شیره میماله که ما اجازه بدیم ایشون شیر آب رو باز کنن . البته  خودش نمیدونه که ما هم بخاطر گرفتن عکس اجازه دادیم به شیر آب نزدیک بشه. الشن جان،توی حرم  اولش که وارد شدیم تو شلوغی یکم حول شد اما بعد چند ساعت و یک چرت کوچولو شد همون الشن شیطون .  روی سنگهای صاف حرم برای خودش سر میخورد. از میله های وسطی که بخش خانمهاو آقایون رو از هم ج...

جمعه پیش  باغ حمام کردشت جلفا     ...

یادش بخیر....... بهزاد و معصومه عاطفه و کوثر مالک و علی محمد یادش بخیر روستای میرزاعلی ورزقان       بهزاد در حال تعمیر اسکیت بعد از تعمیر   روستای اورنگ اهر ...